تبادل لینک هوشمند
تو را به جاي همه زناني كه نشناخته ام دوست مي دارم
تو را به جاي همه روزگاراني كه نمي زيسته ام دوست مي دارم
براي خاطر عطر گستره ي بيكران و براي خاطر عطر نان گرم
براي خاطر برفي كه آب ميشود براي خاطر نخستين گل
براي خاطر جانوراني پاكي كه ادمي نمي رماندشان
تو را براي خاطر دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به جاي همه ي زناني كه دوست نمي دارم دوست مي دارم
جز تو كه مرا منعكس تواند كرد؟من خود- خويشتن را بس اندك مي بينم
بي تو جز گستره يي بي كرانه نمي بينم
ميان گذشته و امروز .
از جدار آينه ي خويشتن گذشتن نتوانستم
مي بايست تا زندگي را لغت به لغت فرا گيرم
راست از آنگونه كه لغت به لغت از يادش مي بردند.
تو را دوست مي دارم براي خاطر فرزانگي ات كه از آن من نيست تو را براي خاطر سلامت
به رغم همه ي آن چيزها كه به جز وهمي نيست
براي خاطر اين قلب جاوداني كه بازش نمي دارم.
تو مي پنداري كه شكي – حال آن كه به جز دليلي نيستي.
تو همان آفتاب بزرگي كه در سر من بالا مي رود
بدان هنگام كه از خويشتن در اطمينانم .
پل آلوار
نظرات شما عزیزان:
